خوب من زیاد فک کردم من نباید خونمو ول میکردم به دلیل اینکه گاه و ناگاه رهگذری به پنجره ی خونم سنگ پرتاب میکرد من هنوز هم اینجارو دوست دارم، هر چند بلد نیستم با کلمه ها م معجزه کنم هرچند هزاران نفر مخاطب ندارم اما یکی هست که من براش اهمیت دارم و حالشو خوب میکنم و اون کسی نیست جز :خوووودم:)
من اینجا عاشق این خاک اگر آلوده یا پاکم
من اینجا تا نفس باقیست می مانم
من از اینجا چه می خواهم،نمی دانم
امید روشنائی گر چه در این تیره گیهانیست
من اینجا باز در این دشت خشک تشنه می رانم
من اینجا روزی آخر از دل این خاک با دست تهی
گل بر می افشانم
من اینجا روزی آخر از ستیغ کوه چون خورشید
سرود فتح می خوانم
و می دانم
تو روزی باز خواهی گشت
درباره این سایت